در پرتو شمع کنارم خوابیده بودی به رگ های شقیقه ات نگاه می کردم خون در رگ هایت مثل آواز جریان داشت کجایی؟ وقتی از دوری ات دیوانه شوم خدا را هم دیوانه می کنم؟ نه همین که مرا دیوانه کرده ای کافی ست نگذار کار عشق ما به کائنات بکشد نگاهم کن.........
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت